ورس 1
کوچيک بودم ، ريزه ميزه
يادگار پدر يه سينه ريزه ، الماس نه ، ولي يادگار خنده هاش واس من
کودکي رو مست بازي بودم
تا تونستم عادي موندم
نميدونم چه فازي بودم ؟ ولي از خدا من راضي بودم
تا اينکه بهم گفتن مرد شدم ، فهميدم اولين دشمنام مردمن
اونان که ميتونن تو رو سد کنن ، محکم شي سرت و زير آب کنن
البته من خسته از هر 2ام ، هم مرد شدن ، هم مردمم
قفلي زدم رفيق شدم با سيگارو ...... آب سرد کنم
کورس
تنهايي تو من و ميشناسي
دردام و ميدوني ، تو من و ميسازي
شبهايي که تا صبح بيدارم
خنده هام گم ميشن بين دود سيگارم
ورس 2
چه سخت گذشت روزايي..
که از تو حرکت . از خدا هم روپايي..
هه.. چه قد خوب که نيشت باز شد
بخند ، منم حالت و ميخرم يه جايي
خوب ميشم
چرخِ فلک که يه جور نميچرخه ، اون چرخُ فلک که هميشه به يه سمته
ميدوني زير زمين چقدر سرده ؟
چقدر زخم بهت ، ميزنن و سر کوفت توي مغزت
صحبتِ تُهمَتِ هَش و بَنگه ، تو هم فکرت ميره پي غرب هي
بيخيال با...
مرزا بستس ، ايران خوبه !
مزدا از بس ، تند ميره مردم سوار نميشن و ميگن ، پرايد دربست
وگرنه پول 2تاشم هست.
ورس 3
روزگاري من کوهي از کاه ميساختم و ريزش مي کرد
تا اينکه فهميدم مشکل از کاه نيست و اين آبِ دشمن بود که زيرش مي رفت
اختلاف طبقاتي رو با يه آسانسور پوشش ميدم
اين آسانسور ، قسط و وام نيست ، ارث و مال نيست
مردمم بهش کوشش ميگن / اونکه بالا رفت
آفرين رو به هوشش ميگن / تا اينکه گنده شد غول بهش ميگن
به سمته جلو هولش ميدن / تا بخوره زمين و هو بش ميگن
نظر یادت نره